1

اگرهای ناقلا

کتاب تصویری «اگرهای ناقلا» داستان دخترکی به نام کارا است که استرس‌ها و نگرانی‌ها همیشه همراهش هستند و دست از سرش برنمی‌دارند. اما در نهایت، پیدا کردن دوستی همدل به او کمک می‌کند که اگرها را شکست دهد و اعتمادبه‌نفس پیدا کند.
از همان کله‌ی صبح که کارا چشم‌هایش را باز می‌کرد تا وقتی‌که می‌خواست بخوابد، «اگرهای ناقلا» رهایش نمی‌کردند و سایه‌به‌سایه همراهش می‌آمدند؛ این‌طوری که موقع صبحانه خوردن، وقتی‌ به گربه‌اش نگاه می‌کرد، اگرها زیر گوشش می‌گفتند: «اگر گربه‌ام ولم کند، چی؟»
بعد که می‌خواست به مدرسه برود، اگرها می‌گفتند: «اگر فراموش کنم مشق‌هایم را بنویسم، چطور؟» حتی بعدتر، در مدرسه، وقتی‌ از پنجره‌ی کلاس به بیرون نگاه می‌کرد، از خودش می‌پرسید: «اگر خورشید دیگر نتابد، چه؟» وای خدای من! اصلاً مگر چنین چیزی ممکن است!
خلاصه اینکه تحمل این همه «اگر» واقعاً کار سختی بود.
تازه هرچه کارا به اجرای تک‌نوازی پیانویش نزدیک‌تر می‌شد، اگرهایش بیشتر و بیشتر می‌شدند.
او می‌دید که نگرانی‌ها روی انگشتانش بالا و پایین می‌پریدند: «اگر انگشتانم بلرزد، چطور؟»
یک روز دیگر نگرانی‌ها گفتند: «اگر اجرایم را خراب کنم، چی؟» حتی او بر سر این موضوع که اگر هیچ‌کس نیاید، یا اینکه اگر کلی آدم بیاید، چه اتفاقی رخ خواهد داد، نگرانی داشت!
به نظر شما، این نگرانی‌ها و «اگرهای ناقلا» واقعی هستند و کارا از عهده‌ی اجرای موسیقی‌اش برنمی‌آید یا اینکه او راه‌حلی برای دور کردن استرس‌هایش پیدا خواهد کرد؟