مطالب مرتبط
لیزی و ابری که باید رها میکرد
برادران فن در کتاب لیزی و ابری که باید رها میکرد، مانند دیگر اثر پرفروش خود، «راز درختها»، به سراغ مفهومی اساسی و مهم مانند رها کردن به موقع چیزها در زندگی میروند.
میلو شاید ابر از مد افتاده باشد، اما همانی است که لیزی دلش میخواهد با خودش به خانه ببرد.
خیلی بزرگ نیست.
خیلی هم چیتانپیتان نیست.
لیزی عاشق ابرش است؛ شاید به نظر خیلیها ابرهای بارانی چیزی جز دردسر نباشند، اما لیزی ابر کوچولویش را با تمام وجود دوست دارد.
ابرش را روزی که همراه پدر و مادرش به پارک رفته بود از آقای ابرفروش خرید و اسمش را میلو گذاشت و حالا او را با خودش همه جا میبرد.
میلو هم دردسرهای خودش را دارد، او به آبیاری و مراقبت مداوم نیاز دارد، گاهی تخت لیزی را خیس میکند و گاهی هم بدعنق میشود و بیاختیار رعدوبرقی راه میاندازد؛ هیچکدام اینها از نظر لیزی مشکلی ندارد.
او همهجوره عاشق ابرش است و هر کاری بتواند برای مراقبت ازش انجام میدهد؛ اما اگر روزی لیزی بفهمد برای ابرش بهتر است که او را در آسمان خدا رها کند چی؟
میلو که برای رفتن به آسمان آماده است، اما لیزی هم برای روزی که مجبور شود ابر خانگیاش را در آسمان رها کند آماده شده؟
کودکانی که از لحظهی اول زندگی در آغوش امن و آرام والدین و سرپرستان خود بزرگ شدهاند، معنای وابستگی و عشق را خوب میفهمند، اما این به این معنی نیست که به درک و یادگیری معنای رهایی، جدایی و سوگ احتیاجی ندارند.
لیزی در کتاب لیزی و ابری که باید رها میکرد نمایندهی تمام کودکان و بزرگسالانی است که از بزرگیِ عشق خود نسبت به عزیزانشان رنج میبرند.
همهی ما گاهی چنان در عشق و علاقهی خود نسبت به ابرهایمان غرق میشویم که فراموش میکنیم ابرها برای بزرگ شدن به آزادی بیانتهای آسمان آبی احتیاج دارند.
کتاب لیزی و ابری که باید رها میکرد با داستان عمیق و تصویرسازیهای زیبا و رنگارنگش میتواند به والدین و سرپرستان کمک کند مباحث عمیق و پیچیدهای مانند مرگ، جدایی و وابستگی را با بیانی لطیف و کودکانه با فرزندان خود مطرح کنند و اهمیت آزادی و رهایی را به ایشان بیاموزند.
با خواندن این کتاب، کودکان علاوهبر سرگرم شدن با داستان جذاب و تصویرسازیهای بینظیر، مفهومی مانند رها کردن به موقع و پذیرش مسائل در زندگی را به آسانی یاد میگیرند.